بزرگان : علامه طباطبایی / به مناسبت 23 آذرماه سالروز رحلت ایشان
علامه طباطبایی
به مناسبت 23 آذرماه سالروز رحلت ایشان
دانشمندی والا مقام که دوران رشد و شکوفایی را در زادگاه خویش تبریز سپری کرده و در جوار بارگاه امیر مومنان (ع ) (در نجف اشرف ) به عالیترین مقامات علمی حوزه نایل آمده بود در سال 1324 هـ . ش پس از تفال به قرآن مجید به شهر مقدس قم مهاجرت نمود تا به لطف خداوند محصول اندوخته های علمی خویش را در حوزه این دیار در اختیار تشنگان معارف معنوی قرار دهد. آن مفسر کبیر صبح ها در مسجد سلماسی اسفار ملاصدرا را با حضور حدود سیصد شاگرد تدریس می نمود عصرها نیز حضرت امام خمینی در همین مکان درس خارج اصول و فقه را تدریس می کردند در این حال گروهی که وجود چنین مشعل فروزانی را تحمل نمی کردند و دچار انجماد فکری بودند جو سازی بر علیه علامه طباطبایی را آغاز کردند و حتی نزد مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیه الله بروجردی رفتند و گفتند با این مباحث که علامه به نام فلسفه و حکمت مطرح می کند ضربه به فقه اصول و حدیث که اساس دروس حوزه است می زند. عده ای از شاگردان علامه تصمیم گرفتند نزد امام خمینی بروند و چاره کار را از ایشان بخواهند آنان به محضر امام رفتند و یادآور شدند شما خودتان استاد فلسفه حوزه بوده اید و نیک می دانید بر اثر گسترش مکتب مادی و تبلیغات الحادی تدریس این شاخه از دانش اسلامی از هر زمان دیگری ضرورت بیشتری دارد علامه که می خواهد با این حرکت علمی هم بر علیه ماتریالیسم به مبارزه برخیزد و نیز جو جمود و تحجر را در هم شکند دچار مشکلاتی گردیده است و احتمال دارد شرایطی پیش آید که به زیان ایشان تمام شود و چون امام با اصرار این افراد مواجه گردیدند با عصبانیت فرمودند : متاسفانه در اطراف آن مرجع بزرگ افرادی اجتماع نموده اند که نمی گذارند کاری برای اسلام انجام گیرد و پس از لحظاتی درنگ و سکوت افزودند. آیه الله بروجردی خود استاد فلسفه و علوم عقلی هستند و شخصا با فلسفه مخالف نیستند وقتی بروجرد بودند و خبر به قم رسید که گذشته از خارج فقه و اصول حکمت هم تدریس می کنند عده ای مقدس مآب از قم به آن دیار رفتند و با برنامه های خود کاری کردند که ایشان ناگزیرتدریس فلسفه راترک کردند!
بعد امام اضافه نمودند : آقای طباطبایی مرد بزرگی است حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است عده ای نمی گذارند حقایق به گوش آیه الله بروجردی برسد. به نظرم خوب است آقای طباطبایی چند ماهی تمارض کنند و درس فلسفه را تعطیل کنند و بروند مسافرت تا وضع فعلی قدری آرام گیرد و بعد که برگشتند برای عده کمتری در گوشه ای درس خود را بگویند فعلا صلاح در این است تا بعد چه شود. بالاخره آن عده که به محضر امام آمده بودند از جای برخاستند خداحافظی کردند و رفتند و دو روز بعد ماجرا را به علامه طباطبایی گفتند ایشان علیرغم میل درونی از پیشنهاد امام خمینی استقبال کردند و پذیرفتند که برای مدتی کوتاه به مسافرت بروند بدین ترتیب جریان مذکور خاتمه پذیرفت و مغرضان و کج اندیشان به مقصد خود نرسیدند .
علامه طباطبایی هنگامی که در تبریز روزگار می گذرانید حضور سربازان روسی خصوص در سال 1320 هـ . ش این خطه را ناامن گردانید. علامه برای رفع تجاوز و تهاجم یک قبضه تفنگ و سلاح کمری تهیه کرد در سال 1321 هنگامی که در روستایی که ملک آبا و اجدادی وی بود ساکن شده بود عده ای از اهل آبادی آمدند و گفتند گروهی از سربازان روس تهاجم خود را آغاز کرده اند آن مرحوم همان لحظه تفنگ را برداشت و به پشت بام رفت و مشغول تیراندازی شد این کار سربازان روسی را که عده ای از آنان حتی بی سلاح بودند دچار رعب و هراس ساخت به همین دلیل از تصمیم خود منصرف شدند و به جای دیگر رفتند و آن روستا را ترک نمودند .
در زمان دیکتاتوری رضاخان علامه طباطبایی و برادرش محمدحسن الهی که در نجف مشغول تحصیل بودند به دلیل ممانعت کارگزاران رژیم پهلوی دچار ضیق معاش گردیدند زیرا آنان اجازه ندادند مقرری معهود از زمین زراعی تبریز به وی و برادرش تحویل داده شود از این جهت ناگزیز در سال 1314 هـ.ش نجف اشرف را به عزم مراجعت به ایران ترک نمود و ناگزیر گشت ده سال و اندی جز اوقات کوتاهی به امور کشاورزی مبادرت ورزد که خود این دوران را در زندگی خویش ایام خسارت و شکنجه درونی نامیده است . . .
به همین دلیل مدام نفرت خویش را از رضاخان اعلام می کرد.
. یک بار به ایشان گفتند : شاه تصمیم گرفته است به شما دکترای فلسفه بدهد ایشان از این بابت بسیار ناراحت گردید و اعلام نمود : به هیچ وجه چنین چیزی را نخواهد پذیرفت . افراد بسیاری از جمله رئیس وقت دانشکده الهیات نزد ایشان آمده و اصرار نمودند اگر مدرک را قبول نکند شاه خشمگین می شود علامه متذکر گردید. از شاه هراسی ندارم و حاضر به پذیرفتن چنین مدرکی نیستم و نخواهم بود!
یک بار آمریکا از رژیم پهلوی خواست تا علامه طباطبائی را برای تدریس حکمت و عرفان به سوی این ناحیه اعزام نماید شاه این تقاضا را از طریق یکی از مراجع به آگاهی وی رسانید ولی علامه با این تقاضای استبداد و استکبار مخالفت ورزید .
در سال 1348 هـ . ش همزمان با تجاوزات و حملات رژیم اشغالگر قدس به سرزمینهای عربی و آواره نمودن مسلمانان فلسطین همراه شهید آیه الله مطهری و آیه الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی علامه طباطبایی با انتشار بیانیه و اظهار همدردی با رنج دیدگان فلسطینی سه شماره حساب در سه بانک تهران افتتاح کردند و امت مسلمان ایران را برای کمک به برادران آواره و محروم خویش فرا خواندند .
علامه طباطبایی در مبارزات سیاسی علمای بزرگ حوزه علمیه قم بر علیه استبداد حضور داشت و در سالهای 1341 و 1342 هـ . ش در نشست هایی که توسط فضلای قم منعقد می گردید حضور می یافت و با بیان و بنان تنفر خویش را از تباهی های ستم اعلام می کرد.
حضرت امام خمینی به منظور هر چه مشتعل ساختن فروغ نهضت اسلامی مقامات بلندپایه حوزه قم را جهت مشاوره و تبادل نظر در مورد مسایل جاری و اتخاذ تصمیم هفتگی و منظم فراخواند. علامه طباطبایی به همراه میرزا هاشم آملی و تنی چند از اساتید برجسته حوزه علمیه قم در این گردهمایی شرکت می نمود.
موقعی که از سوی رژیم پهلوی اختلالی در قانون اساسی پدید آمد و دستبرد خائنانه ای به آن انجام گرفت تا رفراندومی به نفع دستگاه ستم صورت گیرد حضرت امام خمینی در برابر این نیرنگ شاهانه قد علم نمود و تصمیم به افشاگری گرفت . سپس موضوع را با مقامات روحانی که در نشست مزبور حضور یافته بودند در میان گذاشت و طی اعلامیه ای مستدل و حساب شده که شخصا آن را به نگارش در آورد و نه نفر از برجستگان حوزه قم و از جمله علامه طباطبایی آن را امضا کردند از توطئه خائنانه شاه پرده برداشت و نقشه اش را نقش بر آب ساخت .
آیه الله ابراهیم امینی گفته است دوست داشتم بدانم میان حضرت امام و علامه طباطبایی کدام یک در فلسفه برترند و به همین جهت روزی آن دو استاد گرانقدر را برای صرف ناهار طلبگی به حجره خویش دعوت کردم و و مساله ای فلسفی پیش کشیدم هر دو نفر خوب گوش دادند اما ساکت ماندند لحظاتی بعد علامه نگاهی به امام کردند و امام با لبخندی پاسخ را به علامه واگذار نمودند. علامه جواب سئوال را فرمودند و امام با سکوت کامل به بیانات ایشان گوش می نمودند و چیزی نفرمودند. پس از آن پرسش فلسفی دیگری از امام کردم . ایشان نگاه مودبانه ای به علامه کردند و سپس شروع به پاسخ دادن نمودند و اینبار علامه سرا پا گوش بودند و خاموش . در هر حال نتوانستم آن دو استاد را به بحث طلبگی و مناظر فلسفی بکشانم گویا منظورم را درک کرده بودند .
علامه طباطبایی پس از قیام امام خمینی در برابر ستم و استکبار گفت : ایشان خیلی قاطع کلام خود را بر زبان جاری می نماید. فردی از اهل علم ساکن مشهد در امر امام خمینی تردید داشت یک بار که علامه به زیارت بارگاه قدس رضوی آمد درباره امام از وی سئوالاتی نمود علامه در جواب آن مرد مردد گفت : امام بر ملکوت مسلط است .
وقتی امام به قم عزیمت نمود و در کوچه علامه طباطبایی سکونت اختیار نمود همسایه ها برای سهولت در دیدارها و ملاقات ها خانه های خود را تخلیه کردند. علامه به امام گفت : اگر لازم است ما هم چنین کنیم . امام فرمودند همسایگی شما برای ما مغتنم است و چون امام در همسایگی علامه قرار داشتند و سر و صداهای ناشی از صوت بلندگوها و همهمه مردم خیلی زیاد بود از علامه پرسیدند از این جهت اذیت نمی شوید او لبخندی نمود و گفت هر چه از دوست رسد نیکوست در حالی که از ناراحتی اعصاب رنج می برد و نیاز به آرامش داشت.
استاد سیدمحمد باقر موسوی همدانی گفته است : علامه طباطبایی به قدری از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی شادمان بود که نمی توانست از اظهار آن خودداری کند روزی به من فرمود دلم می خواهد رژه ارتشی ها را در برابر امام ببینم عرض کردم هم اکنون آنان در کوچه هستند و چند لحظه دیگر برنامه آنان آغاز می شود. بلند شوید تا دم در از نزدیک مشاهده کنید. عبا را بر دوش گرفتند که ناگهان صدای موزیک ارتشیان برخاست آمدیم پشت درب منزل و چون من درب را گشودم ایشان محو تماشای رژه نیروهای نظامی از برابر امام گردیدند و مکرر با هیجان می فرمودند : چقدر جالب است .